قضاوت بیجا
2020/09/03
ارسال شده توسط nedakheirmand
995 بازدید

مرد سرمایه داری در شهری زندگی می کرد،
اما به هیچکس ریالی کمک نمی کرد.
فرزندی هم نداشت.
تنها با همسرش زندگی می کرد.
شخص قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان می داد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر می شد،
مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی بگذاری؟
در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد،
بروید از قصاب بگیرید.
تا اینکه او مریض شد
احدی به عیادتش نرفت
در نهایت او در اوج تنهایی جان داد.
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود…
همسرش به تنهایی او را دفن کرد.
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد،
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نمی داد.
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت می کرد دیروز از دنیا رفت..!!
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
داستان جو ژیراردی Joe Girardi
زندگینامه جو ژیرارد جو ژیرارد (Joe Girardi) یکی از آن موجودات نادر بود: مردی با...
نحوه رسیدن به خواسته ها
نحوه رسیدن به خواسته ها رسیدن به خواسته ها راههای مختلفی دارد که در این...
داستان خلیل رفعتی از اعتیاد و کارتن خوابی تا مولتی میلیاردر شدن
داستان خلیل رفعتی داستان زندگی خلیل رفعتی به راحتی میتواند دستمایه یک فیلم هالیوودی باشد!...
پروفسور حسابی ، مرد علم و تلاش
معرفی پروفسور حسابی سید محمود حسابی (زاده: ۳ اسفند ۱۲۸۱ – درگذشت: ۱۲ شهریور ۱۳۷۱)...
غفلت از گنج درون
داستان مردی که گنج درون را در بیرون جستجو می کرد. مردی يک شب کليد...
بازنده نباشیم
بازنده نباشیم این مقاله داستان کشاورزی است که تصمیم گرفته بود هیچ تلاشی نکند تا...
دیدگاهتان را بنویسید